معنی داد بخشیدن - جستجوی لغت در جدول جو
داد بخشیدن
(گِ رِ تَ)
عدل آوردن. اعطای عدالت
ادامه...
عدل آوردن. اعطای عدالت
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کام بخشیدن
(رَ مَ بُ دَ)
مراد بخشیدن. رجوع به کامبخشی شود
ادامه...
مراد بخشیدن. رجوع به کامبخشی شود
لغت نامه دهخدا
سود بخشیدن
(نَ / نِ نِشَ تَ)
سود دادن
ادامه...
سود دادن
لغت نامه دهخدا
نام بخشیدن
(طَ / طُو بُ دَ)
مشهور کردن. نامی کردن، به جاه و منصب رساندن کسی را
ادامه...
مشهور کردن. نامی کردن، به جاه و منصب رساندن کسی را
لغت نامه دهخدا
داد کشیدن
(دَ)
فریاد زدن. داد زدن. فریاد کردن. داد کردن. بانگ بلند برآوردن. آوای بلند برآوردن: سرمن داد کشید، بانگ بر من زد
ادامه...
فریاد زدن. داد زدن. فریاد کردن. داد کردن. بانگ بلند برآوردن. آوای بلند برآوردن: سرمن داد کشید، بانگ بر من زد
لغت نامه دهخدا
تصویر باز بخشیدن
باز بخشیدن
اعطا کردن، هدیه کردن
ادامه...
اعطا کردن، هدیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر کام بخشیدن
کام بخشیدن
بر آوردن آرزو ها و آمال
ادامه...
بر آوردن آرزو ها و آمال
فرهنگ لغت هوشیار
مدد بخشیدن
یاری بخشیدن یاری کردن کسی را کمک دادن: چو نالان آمدت آب روان پیش مدد بخشش از آب دیده خویش. (حافظ)
ادامه...
یاری بخشیدن یاری کردن کسی را کمک دادن: چو نالان آمدت آب روان پیش مدد بخشش از آب دیده خویش. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر نام بخشیدن
نام بخشیدن
مشهورکردن معروف ساختن، بمقام و منصب رسانیدن کسی را
ادامه...
مشهورکردن معروف ساختن، بمقام و منصب رسانیدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر وا بخشیدن
وا بخشیدن
تقسیم کردن توزیع کردن، یا با هم وابخشیدن، مقاسمه
ادامه...
تقسیم کردن توزیع کردن، یا با هم وابخشیدن، مقاسمه
فرهنگ لغت هوشیار
سود بخشیدن
فایده داشتن، موثر بودن، تاثیر گذاشتن، نتیجه دادن، نتیجه بخش بودن
ادامه...
فایده داشتن، موثر بودن، تاثیر گذاشتن، نتیجه دادن، نتیجه بخش بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد